مهندسی حرفهای علمی و تخصصی است، پس مقصود از «اندازه» در «مهندسی»، صرفاً اندازههای ظاهری موجودات نیست که هر کس میتواند بهسادگی محاسبه کند و بهدستشان آورد. مهندسی افزون بر این اندازههای ظاهری، متوجه اندازههایی است که نشانگر ماهیت چیزهاست، اندازههای تحققیافته و اندازههای ممکنی که هنوز تحقق نیافتهاند، یا هنوز شناخته نشدهاند.
پس مهندسی پیش از هر چیز نوعی ممتاز از شناخت است، شناختی که هم به وضع کنونی متحقق اشیا و هم به وضع آرمانی قابل تحقق آنها میپردازد و هیچ یک را برای دیگری فرونمیگذارد. مهندسی به کاربردِ فنآوری و روشهای علمیِ جهانروا محدود نمیشود.
مهندسی از بیان دانستههای شخصی انسان، چه علمی و چه عرفی، آغاز نمیشود.
نخستین گام مهندسی، شنیدنِ آنچه «واقعاً» هست و فهمیدنِ آن در نهایت کمال است. این بنیادینترین خاصیت مهندس و مهمترین عامل تمیز او از غیرمهندس است: فهمیدن آنچه هست، آنچه میتواند باشد، و آنچه نمیتواند باشد.
معماری آنجا آغاز میشود که مهندسی به پایان میرسد. این سخن بهمعنای ناسازگاری معماری و مهندسی نیست، بلکه دقیقاً خلاف آن، از پیوند ناگسستنی آن دو سخن میگوید: وجود معماری بر پایه مهندسی است و مهندسی در معماری به مقصود خود میرسد. مهندسی امکانات و بایستگیهای بودن را فراهم میآورد و معماری اولویتها و شایستگیها و غایت آن را تعیین میکند.
معماری چیزی «افزودنی» بر مهندسی نیست، معماری مهندسی را متناسب با «زندگی» غایی انسان طراحی و هدایت میکند و بدینسان نوعی هنر است.
معماری از آن جهت که بر پایه مهندسی برپا میشود، و هم از آن جهت که نوعی هنر است، بهراستی در خدمت انسان و در پیوند با سرزمین اوست. بنابراین پرداختن به معماری، چه برای مطالعه و چه برای طراحی در مرحلهها و مقیاسهای گوناگون، بهراستی پرداختن به انسان و جایگاه او بهشمار میآید.
هیدالو هزارۀ هشتم به معماری و مهندسی اینگونه مینگرد. تجربه معماری، در مراحل گوناگون تحقق بخشیدن به آن، تلاشی است برای فهم و بیان ویژگیهای سرزمین ما و اندیشۀ ایرانی دربارۀ آن.